سام سام، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

پسر یکی یه دونه ی ما

جشن قدم

جشن قدم سام با کلی تاخیر و بدون تشریفات و خیلی ساده در بابلسر برگذار شد. تقریبا دو هفته پیش با عمه اینا رفته بودیم شمال.اونجا رفتیم یه کیک کوچولو گرفتیم تا به بهونه جشن قدم دور هم خوش بگذرونیم.(راستی دو روز پیش یعنی 28/11/91 عمه اینا اسباب کشی کردن و رفتن بابلسر زندگی کنن) بقیه عکس ها قسمت ادامه مطلب ...
1 اسفند 1391

اولین دندان کرسی

دیروز (8/11/91)اولین دندون کرسی پسملی از پایین دراومد.این دندون نهمین دندونته عزیزم.نمیدونم چرا دندونهای قبل کرسی درنیومده این دندون دراومد.دیروز وقتی دیدم یه مروارید سفید کوچولو قسمت عقب فکت داره چشمک میزنه تعجب کردم آخه فکر میکردم دندونها به ترتیب باید دربیان.اولش فکر کردم اشتباه دیدم ولی با دقت زیاد دیدم که درسته.قربونت بشم حتما خیلی درد کشیدی چند روزی بود که کمی بیقراری میکردی میدونستم که میخوای دندون دربیاری.
9 بهمن 1391

شیرین زبونی های سام

الهی قربون پسر باهوش و شیرین زبونم بشم.ماشالله خیلی کلمات یاد گرفتی عزیزم. امروز یه کلمه ای گفتی که خیلی خوشم اومد آخه اولین بار بود میگفتی، من و بابایی هم خندیدیم هم تعجب کردیم.ظهر که بابایی اومد خونه از بغلم گذاشتمت زمین که برم غذا بیارم ولی گریه کردی بابا سریع اومد بغلت کرد تو هم گقتی مسی(مرسی) بعدش سر سفره سیب زمینی سرخ کرده میخواستی وقتی دادم دستت بازم گفتی مسی . دیروز خونه آقا جون که بودیم دو بار گفتی عیضا(علیرضا) علیرضا رو خیلی دوست داری. به ترکی هم بلدی بگی اٌتی(یعنی بشین) وقتی باهات لغات (باما) رو تمرین میکنم از هرچی که خوشت میاد میخندی میگی ماما.کلمه آب رو بهت یاد میدادم ولی به جای آب می گفتی باب بعض...
8 بهمن 1391

زلزله تبریز

از چه لرزیدی زمین؟؟؟!!! به کدام گناه صورت مادر اشک شد و صورت کودک تباه؟؟؟!!!! وزن بی پناهیشان آنقدر زیاد بود که تاب نیاوردی؟؟؟؟؟ از چه لرزیدی که قلب ایران اینگونه میسوزد؟؟!!!! از چه لرزیدی .....هان؟؟؟!!!! از چه لرزیدی.....؟؟؟؟؟؟
7 بهمن 1391

شهربازی سرپوشیده

پریروز با عمه جون قرارگذاشته بودیم که نی نی هامونو ببریم شهر بازی.عمه جون زحمت کشیدن با شادی و یاسمین اومدن دنبال من و تو و باهمدیگه رفتیم.خیلی خوش گذشت مخصوصا به شما کوچولوها حسابی خوش گذشت.   این عکس آخرالماس شرق هستش که قبلا رفته بودیم،ة از این عکست خیلی خوشم میومد واسه همین اینجا گذاشتمش. ...
4 بهمن 1391

اولین برف بازی سام

امروز برف خیلی شدیدی مشهد اومده همه جا سفید پوش شده و حیاطمون خوشگل شده.هوا خیلی سرده ولی دلم نیومد با این برف های خوشگل عکس نداشته باشی واسه همین ظهر که شادی جون (دختر عمه سام) از مدرسه اومد صداش کردم بیاد بریم برف بازی کنیم.تو انگار اصلا دوست نداشتی بازی کنی گریه می کردی چند تا عکس از تو گرفتم بعدش با بابایی رفتی تو خونه منم با شادی برف بازی کردم، وقتی حسابی سردمون شد و یخ زدیم ما هم اومدیم خونه. اینم عکس های شادی جون ببینین این گل های خوشگل از سرما یخ زدن. از برفها واست قلب درست کردم. عزیزم خیلی دوست داریم. ...
6 دی 1391

اتاق سام

عزیزم چند تا عکس خواستم از اتاقت بذارم آخه خیلی اتاقتو دوست داری ، میری اونجا بازی می کنی و بهت خوش می گذره.اولین جایی که تو خونه بیشتر از همه جا دوسش داری آشپزخونه است بعد از آشپزخونه اتاقتو دوست داری بیشتر وقت ها به همراه من آشپزخونه ای بعضی وقت ها میبرم اتاقت تا سرگرم بشی. آویز تختو انقدر کشیدی که آخرش شکست و دیگه نمیشه رو تخت نصبش کرد.کلا به شکستن وسایل علاقه زیادی داری.(البته همشون فدای سرت) ...
2 دی 1391

یلدا مبارک

امسال دومین یلدای تو بود پسرم ولی چون پارسال شب یلدا خیلی کوچولو بودی ما امسال رو به عنوان اولین شب یلدا واست حساب کردیم.اولین شب یلدات مبارک عزیز دلم.از اون لباسای هندونه ای که همه نی نی ها دارن واست نخریدیم آخه به نظر من خیلی تکراری شده ولی بعدش گفتم کاش واسه تو هم میخریدیم.چون لباس هندونه ای نداشتی یه لباس سبز و قرمز تنت کردم که مثلا مثل هندونه باشه.راستی کادوهای نقدی هم از طرف مامان بزرگ هات و پدربزرگ هات داشتی که خوشبختانه به من رسید.پول نی نی ها به ماماناشون میرسه دیگه.مگه نه؟! کیک هندوانه ای پودینگ انار به جای پای هندوانه پای سیب درست کردم. اینم مثلا سالاد الویه به شکل هندوانه میخواستم درست کنم ولی زیاد...
2 دی 1391