سام سام، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

پسر یکی یه دونه ی ما

10 ماهگی و کارهای جدید

١٠ ماهگیت مبارک فندقم. چند روزی بود رفته بودیم تبریز واسه همین وقت نکرده بودم تولد 10 ماهگیت رو بنویسم عزیزم.بازم تو تبریز مهارت های جدید یاد گرفتی نمیدونم چرا وقتی میریم اونجا کارهای جدید یاد میگیری شاید به خاطر اینکه اونجا خیلی بهت خوش میگذره.الان دیگه خیلی حرفه ای چهار دست و پا میکنی و از حالت چهار دست و پا میتونی برگردی و بشینی ،از جاهایی که یک پله داره میتونی بالا بری، بای بای میکنی، نی نای میکنی، ناگفته نماند که دایی حسام و زن دایی جون واست نی نای کردن یاد دادن.وقتی واست غذا میارم تا ظرف غذاتو میبینی خوشحال میشی و میگی به به. این دو تا عکس از 10 ماهگی رو میزارم بقیش هم بمونه واسه بعد آخه الان از خواب بیدار شدی دیگه نمیزار...
22 شهريور 1391

تولد 9ماهگی

  ماهگیت مبارکه نفسم.9 ماهه کنارمی و باعث شدی خونواده دو نفری من و بابا با وجود تو کامل بشه 9 ماهه من مامان شدم و همه لحظه هامو با تو دارم نفس میکشم پسرم.روزها چه قدر زود میگذرن ماشالله تو این 9 ماه خیلی فرق کردی و بزرگ شدی انگار همین دیروز بود که برای به دنیا اومدنت راهی بیمارستان شدیم 9 ماه گذشت و تو روز به روز داری بزرگتر میشی و هر روز شیرین تر از قبل میشی عزیز دلم . خیلی به من وابسته ای و روز به روز وابسته تر هم میشی بیشتر اوقات از بغل من بغل هیچ کسی نمیری همش پشت سرم گریه میکنی، من اصلا اجازه ندارم از جلوی چشم تو رد بشم و برم چون میزنی زیر گریه و همچین گریه می کنی که آدم فکر میکنه چی شده وقتی بغل کسی باشی با دیدن من سریع خود...
20 مرداد 1391

عکس های 8 ماهگی سام

عزیزم ببخش که عکس ها رو با تاخیر واست میذارم آخه عکس ها زیاده منم به لطف شما زیاد وقت نمیکنم به وبلاگت سر بزنم.این عکس ها رو خونه آنا جون که بودیم گرفتیم. ببین چه با مزه میخوابی، خودت دستتو میزاری زیر سرت میخوابی این چرتکه یادگار آقاجونه(بابا بزرگ من) تو هم با دقت داری حساب کتاب میکنی قربون خنده های خوشگلت بشم ببین کجا ها نشستی پسرم! این صندوقچه یادگار مامان بزرگ منه.خیلی قدیمیه. واسه دایی امین داری ادا در میاری اینجا داری با تلفن حرف میزنی عاشق موبایل و کنترل تلویزیونی   ...
2 مرداد 1391

8 ماهگی سام

دیروز به مناسبت تولد ٨ ماهگی شما باباجونی گفتن بریم بناب نهار بخوریم آخه کباب بناب معروفه. ظهر راه افتادیم و رفتیم اونجا خوش گذشت.تو هم که نمیتونستی کباب بخوری فقط کمی ماست خوردی. اینم عکسایی که تو رستوران گرفتیم. سام و باباجوني وآناجون سام بغل دايي حسام ...
17 تير 1391

8 ماهگی و اولین دندون سام

امروز (١٦/٤/١٣٩١) دقيقا روز تولد 8 ماهگيت اولين دندونت دراومد عزيزم.امروز صبح آناجون وقتي دستشو  زد به لثه تو، دندون تو رو با دستش لمس كرد هممون خيلي خوشحال شديم پسر گلم. 8 ماهگيت و اولين دندونت مبارك نفس مامان.خيلي دوست دارم. اينم عكس لثه شما در حال جوانه زدن اولين دندونت. ...
16 تير 1391

5 ماهگی سام

سامی کوچولوی من ببخش که این ماه واست کیک درست نکردم و دکتر هم دیرتر بردمت.آخه 16 فروردین که 5 ماهگیت تموم میشد تبریز بودیم و میخواستم برگردم مشهد و پیش دکتر خودت ببرمت ، دکتر خودت هم زودتر از 30 فروردین وقت نداشت .واسه همین 30 فروردین که 5 ماه و 14 روزت بود من و بابایی بردیمت دکتر. خداروشکر همه چی نرمال و خوب بود وزنت 8200 و قدت هم 67 شده بود عزیز دل مامان.قربونت بشم الهی دوست دارم زیاد تا نمیدونم چرا هرچقدر خانم دکتر باهات حرف زد اصلا بهش نخندیدی با اینکه بچه خوش خنده رویی هستی و به همه میخندی و دل همه رو میبری.خانم دکتر فکر کرد تو همیشه اینجوری هستی ولی من زود گفتم که تو خیلی بچه خوب وخوش اخلاقی هستی.دفعه دیگه که پیشش رفتیم یادت باش...
2 ارديبهشت 1391

واکسن 4 ماهگی

امروز رفتیم واست واکسن زدیم عزیزم. الهی بمیرم واست که دردت گرفت. قد و وزنت هم خداروشکر نرمال بود.            قد:  ٦٤         وزن:  ٧٦٠٠    پسر گلم ماه های قبلی یادم رفته بود قد و وزنت رو بنویسم واسه همین اینجا می نویسم. زمان تولد:                      قد:  ٥٠           وزن: ٣١٤٠ ٢٥ روزگی:           ...
17 اسفند 1390

عکس های 3 ماهگی سام

عزیزم اینجا موهاتو برای اولین بار ژل زدم و فشنت کردم.تو از وقتی دنیا اومدی موهات بلند و خوشگل بود واسه همین من همش می خواستم موهاتو ژل بزنم که بالاخره این کارو کردم. هنوز تموم نشده لطفا به ادامه مطلب بروید بقیه عکس ها اونجاست   اینم یه عکس نیم رخ با تشکر از خانواده عمو محمد که لطف کردن این همه عکس خوشگل از تو گرفتن. ...
13 اسفند 1390
1