شب های ماه رمضان و عید فطر
ماه رمضان بابایی بعد از افطار دیگه مغازه نمی رفت واسه همین شب ها وقت بیشتری داشتیم بعضی شب ها هم میرفتیم پارک تا تو بازی کنی.
این عکسهای پارک ملت هستش یه قسمتی مخصوص آب بازی بچه ها درست کردن خیلی خوبه. وقتی رفتی آب بازی کنی خیس خیس شده بودی می ترسیدیم سرما بخوری ولی هر کاری می کردیم بیرون نمیومدی به زور بغلت کردم و آوردم و لباساتو عوض کردیم.طفلکی شادی با همون لباسای خیس تا خونه اومد خیلی سردش شده بود.
وقتی فواره ها خیلی بالا می رفتن بچه ها جیغ میزدن تو هم میترسیدی سریع میرفتی بغل شادی جون.
روز عید فطر خیلی خوش گذشت.آقاجون همه رو واسه نهار برد طرقبه، بعد از نهار هم تو و بابا و من با شادی و علیرضا و فاطمه رفتیم کارتینگ.
چند تا عکس دیگه هم قسمت ادامه مطلب داریم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی