سام سام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

پسر یکی یه دونه ی ما

اتمام مسافرت عید

1391/1/24 13:07
1,010 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم این روزایی که تبریز بودیم خیلی بهمون خوش گذشت ولی دیگه بیشتر از این نمیتونستیم اونجا بمونیم آخه بابایی کار داشت و باید میومد  به کارهاش می رسید واسه همین پریروز یعنی ٢٢ فروردین برگشتیم خونمون.همه از اینکه میخواستیم برگردیم مشهد ناراحت بودن و دلشون میخواست که بیشتر پیششون میموندیم البته بیشتر به خاطر تو بود.همش میگفتن اگه شما کار دارین برین ولی سام اینجا بمونه.همشون خیلی ناراحت بودن ولی دیگه کاری نمیشد کرد.پروازمون صبح بود ساعت ٧ ازخونه دراومدیم و با آناجون و باباجونی رفتیم فرودگاه.دایی امین اون موقع میرفت مدرسه و دایی حسام هم میرفت اداره زن دایی جون هم خونه کار داشت واسه همین اونا فرودگاه نیومدن ولی تا دم در همراهیمون کردن.

وقتی رسیدیم خونمون زود رفتیم بالا تا باباجون و مامان جون(بابا و مامان بابایی) رو ببینیم.از اینکه برگشته بودیم خیلی خوشحال بودن و کلی با تو بازی کردن.بالا نهار خوردیم بعدش اومدیم خونمون و کمی استراحت کردیم بعدش هم رفتیم خونه آقاجون.عمو محمد و زن عمو و بچه ها تا شنیدن ما اونجاییم اومدن دیدنمون.خونه عمه جون هم میخواستیم بریم ولی عمه گفت یاسمین مریض شده واسه همین اونجا نرفتیم تا خدایی نکرده تو هم مریض نشی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نگین مامان رادین
24 فروردین 91 13:29
سلام چه پسمل نانازی دارید خدا حفظش کنه،خوشحالم که تعطیلات عید تو تبریز بهتون خوش گذشته،خاله جون ما هم تو تبریز میشیم اگه دوست داشتید من و سام می تونیم دوستها و داداشی های خوبی برای هم باشیم از روی ماه داداش سام ببوسید.


سلام خیلی ممنون.چرا که نخوام سام هم دوست داره با گل پسری مثل شما دوست بشه.