سام سام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

پسر یکی یه دونه ی ما

اومديم تبريز

1391/4/13 19:08
1,285 بازدید
اشتراک گذاری

عزيزم چند روزه كه زياد وقت نكردم بيام و واست مطلب بزارم.نميدونم اين روزها هم وقت ميشه تا عكساي خوشگلت رو بزارم يا نه.الان زود اومدم اينارو واست بنويسم وبرم.

24 خرداد مامان جون و باباجون و ماماني(مامان مامان جون) رفتن مكه و 6 تير به سلامتي برگشتن . آنا جون و دايي امين هم به خاطر برگشتن مامان جون اينا  3 تير اومده بودن مشهد و چند روز پيشمون بودن.1شنبه ميخواستن برگردن تبريز كه من و تو رو هم باخودشون آوردن.يه كوپه قطار گرفتيم و با هم اومديم تبريز.ديروز رسيديم اينجا خيلي وقت بود كه تبريز نيومده بوديم عزيزم از بعد عيد ديگه نيومده بوديم خيلي دلمون واسه همه تنگ شده بود.از وقتي رسيديم اينجا من تو رو كمتر بغل ميكنم آخه همه تو رو بغل ميكنن و باهات بازي ميكنن ديگه نوبت به من نميرسه .با اينكه چند روزي بود يكمي بغلي شده بودي و از بغل خودم بغل هيچ كي نميرفتي ولي اينجا ديگه ني ني خوبي شدي و بغل همه ميري و با همه ميخندي و بازي ميكني.فقط جاي بابا اينجا خاليه بابا باهامون نيومد آخه تابستون اوج كار باباست و نميتوست بياد.پسر گلم ببخش كه زياد خوب نوشتم و عكس هم واست نذاشتم آخه خيلي عجله دارم ميخوايم بريم بيرون فقط زود اومدم اينارو واست ثبت كنم بعدا ميام كلي ازت عكس ميزارم.

راستي مامان جون و باباجون از مكه كلي واست سوغاتي آوردن بعدا عكس اونا رو هم ميزارم دستشون درد نكنه خيلي زحمت كشيدن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آراد(خاطره)
15 تیر 91 1:19
زیارت مامان جون و با با جون قبول... ایشالا قسمت شما... عکسای نی نی جونمونو زودی بزار ببینیم....