سام سام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

پسر یکی یه دونه ی ما

موزه و مسجد کبود تبریز

عزیزم ما تو رو همه جا برده بودیم به جز جاهای تاریخی واسه همین یه سری به موزه و مسجد کبود زدیم. کفشات تو ماشین مونده بود ، تا دایی بره کفشاتو بیاره به زور بابایی تو رو تو بغل نگه داشت آخه میخواستی بدویی و به همه چی دست بزنی.   هنوز تموم نشده بیاین دنبالم قسمت ادامه مطلب تا بقیه عکسها رو بیبینین.       ...
21 ارديبهشت 1392

آب بازی + چند تا عکس

عزیزم تو خیلی از آب بازی خوشت میاد تا  آب ببینی سریع میگی آب بازی اینجا خونه مامانی هستش باباجون تو رو برده حیاط تا هم باهات آب بازی کنه هم به بدنت آفتاب بخوره. دوست داری از شیلنگ آب بخوری آخه پسر گلم مگه این دوچرخه اندازه توئه که میخوای سوار شی؟! این نی نی که میبینی اسمش مبینه.پسر پسر عمه ی منه.خیلی بچه خوش خنده رویی هستش. قربون پسمل مهربونم بشم از پشت مبین جونو گرفتی که زمین نخوره آخه مبین هنوز کوچولوئه واسه همین نمیتونه کامل تعادلشو حفظ کنه. ...
18 ارديبهشت 1392

اتاق سام

عزیزم چند تا عکس خواستم از اتاقت بذارم آخه خیلی اتاقتو دوست داری ، میری اونجا بازی می کنی و بهت خوش می گذره.اولین جایی که تو خونه بیشتر از همه جا دوسش داری آشپزخونه است بعد از آشپزخونه اتاقتو دوست داری بیشتر وقت ها به همراه من آشپزخونه ای بعضی وقت ها میبرم اتاقت تا سرگرم بشی. آویز تختو انقدر کشیدی که آخرش شکست و دیگه نمیشه رو تخت نصبش کرد.کلا به شکستن وسایل علاقه زیادی داری.(البته همشون فدای سرت) ...
2 دی 1391

چند تا عکس خوشگل

  حاظر شدم برم خواستگاری ولی هنوز عروس پیدا نکردیم هر کی ازم خوشش اومد لطفا آدرس بده خودم با ماشینم بیام خواستگاریش. این عکس ها رو قبل تولدم گرفتم میبینین هنوز موهام بلنده .چند روز مونده به تولد بابام منو برد آرایشگاه موهامو کوتاه کرد.خیلی گریه کردم. ...
20 آبان 1391