شیرین زبونی های سام
الهی قربون پسر باهوش و شیرین زبونم بشم.ماشالله خیلی کلمات یاد گرفتی عزیزم.
امروز یه کلمه ای گفتی که خیلی خوشم اومد آخه اولین بار بود میگفتی، من و بابایی هم خندیدیم هم تعجب کردیم.ظهر که بابایی اومد خونه از بغلم گذاشتمت زمین که برم غذا بیارم ولی گریه کردی بابا سریع اومد بغلت کرد تو هم گقتی مسی(مرسی) بعدش سر سفره سیب زمینی سرخ کرده میخواستی وقتی دادم دستت بازم گفتی مسی.
دیروز خونه آقا جون که بودیم دو بار گفتی عیضا(علیرضا) علیرضا رو خیلی دوست داری.
به ترکی هم بلدی بگی اٌتی(یعنی بشین)
وقتی باهات لغات (باما) رو تمرین میکنم از هرچی که خوشت میاد میخندی میگی ماما.کلمه آب رو بهت یاد میدادم ولی به جای آب می گفتی باب
بعضی وقت ها میگی (خدا) بعضی وقت ها هم میگی (به خدا)
پسر گلم اینا کلمات جدیدی بودن که یاد گرفتی کلماتی هم که از قبل بلدی بگی قبلا واست نوشتم. به جز همین چند تا که پایین نوشتم.
اینارو خیلی وقته میگی ولی یادم رفته بود بنویسم.
به چیز داغ که دست بزنی میگی جیز ، اوف
وقتی راه میری زود زود زمین میخوری میگی اوخ
یه چیزی هم بلدی بگی ولی اینجا نمیتونم بنویسم.