تولد 9ماهگی
ماهگیت مبارکه نفسم.9 ماهه کنارمی و باعث شدی خونواده دو نفری من و بابا با وجود تو کامل بشه 9 ماهه من مامان شدم و همه لحظه هامو با تو دارم نفس میکشم پسرم.روزها چه قدر زود میگذرن ماشالله تو این 9 ماه خیلی فرق کردی و بزرگ شدی انگار همین دیروز بود که برای به دنیا اومدنت راهی بیمارستان شدیم 9 ماه گذشت و تو روز به روز داری بزرگتر میشی و هر روز شیرین تر از قبل میشی عزیز دلم . خیلی به من وابسته ای و روز به روز وابسته تر هم میشی بیشتر اوقات از بغل من بغل هیچ کسی نمیری همش پشت سرم گریه میکنی، من اصلا اجازه ندارم از جلوی چشم تو رد بشم و برم چون میزنی زیر گریه و همچین گریه می کنی که آدم فکر میکنه چی شده وقتی بغل کسی باشی با دیدن من سریع خودتو پرت می کنی بغلم.
با ٤ روز تاخیر این مطلب رو مینویسم عزیزم آخه ماشالله انقدر شلوغ شدی که دیگه وقتی واسه مامان نمیزاری.تا وقتی که بابا از سر کار خونه نیاد من نمیتونم به هیچ کاری برسم چون همش پیش توام از صبح تا شب باید باهات بازی کنم وقتی هم که خودت مشغولی و بازی میکنی من باید پیشت باشم آخه کارهای خطرناک میکنی سینه خیز به همه جا میری منم نگران میشم اگه هم سوار روروئک باشی میری به همه جا سر میکشی دیگه روروئک سواریت هم حرفه ای شده قبلا فقط میتونستی دنده عقبی بری ولی الان جلو جلو هم میری و هر جا که دلت می خواد میتونی بری و به همه چی دست بزنی.عزیزم یهو فکر نکنی من از این وضعیت ناراضیم ها، نه اصلا اینطوری نیست من از بازی کردن با تو و در کنار تو بودن لذت میبرم خوشگلم هر چه قدر که تو دوست داری میتونی شلوغی کنی اگه یه روز تو کمتر تحرک داشته باشی من ناراحت میشم.
یه روز وقت کنم عکسایی که موقع شلوغ کاری ها ازت گرفتمو میذارم.الان که دارم این متن رو مینویسم تو هم کمکم میکنی هی میزنی رو کیبورد یا موس رو ورمیداری سیم ها رومیکشی خیلی دلت میخواد فلش رو از کامپیوتر دربیاری خلاصه که با هزار مشکل این متنو رو واست نوشتم.
اینم از عکسای تولد ٩ ماهگیت