سام سام، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

پسر یکی یه دونه ی ما

اسباب بازی

قربونت بشم که همه اسباب بازیهات و حتی وسایلی که بهت ربط ندارن رو مهندسی میکنی و نتیجه کار هم معلومه دیگه خرابشون میکنی.همه اسباب بازیهات رو در یک چشم به هم زدن خراب میکنی عزیزم ولی با این حال بازم وقتی واست اسباب بازی میگیریم خوشحال میشیم اخه تو خیلی ذوق میزنی مخصوصا اگه اسباب بازی ماشین باشه. چند روزه وقتی ازت می پرسم کی واست ماشین خریده سریع میگی :باباجون. باباجون و مامان جون زحمت کشیدن دو تا ماشین خوشگل واست خریدن عزیزم. این ماشین رو از بابلسر واست سوغاتی آوردن خیلی دوسش داری هر جا که میخوایم بریم ورمیداری با خودت میبری. این ماشین کنترلی خوشگل رو هم چند روز پیش باباجون  واسه تولدت خریدن.کم مونده که پسملم 2 ساله بشه. ا...
4 آبان 1392

شیرین زبونی های سام

پسر خوشگلم ماشالله هر روز دایره لغاتت بیشتر میشه و جملات بیشتری یاد میگیری.ماشالله هم ترکی و هم فارسی رو یاد گرفتی و هر دو زبونو کامل متوجه میشی.بیشتر کلمات رو فارسی میگی. هر چی که میخوای میای بهم میگی ، واسه هرکی دلت تنگ میشه میگی : می خوام. بیشتر واسه دایی امین دلت تنگ میشه.زود زود میگی امین خوام .(امین میخوام ) تازگی ها یاد گرفتی بگی : کجاست؟ فکر کنم چند روزه خیلی دلت واسه تبریز تنگ شده همش میگی: امین کجاست؟   آنا کجاست ؟  باباجون کجاست؟   زندایی کجاست؟   دایی کجاست ؟   مامانی کجاست؟   هر چه قدر بهت میگم خونشون هستن داد میزنی بازم سوالاتتو تکرار میکنی. وقتی خیلی دلت تنگ میشه تلفنو میاری که بهشون ز...
21 مهر 1392

عکس های جا مونده

  عاشق عمو پورنگی کاش یه بار میشد از نزدیک میدیدیش.همش سی دی های عمو پورنگ باز می کنیم و تو نگاه می کنی آخه خیلی دوسش داری.  میگی: مامان سی سی خوام( سی دی میخوام ) سی سی عمو ک خوام ( سی دی عمو پورنگ میخوام ) عزیزم تو و هلنا دوستای خوبی واسه همدیگه شدین.وقتی بهت میگم بگو هلنا میگی : آمنا  یه عالمه عکس خوشگل دیگه هم داریم اگه دوست دارین ببینین تشریف بیارین ادامه مطلب   این دامن مال آرمیتا جونه.یه بار تنت کردم ببینم چه جوری تو تن وایمیسته.پسر گلم ببخش مثل دخترا شدی. درسته بوفه جای وسایل دکوری هستش ولی عزیزم به خاطر تو وسایلشو جمع کردم آخه تو دوست داری بری اونجا درا...
21 مهر 1392

عکس های سام 21 ماهه

با کلاه و عینک دایی امین تیپ زدی آقا سام؟؟!! قربونت بشم که همه چی بهت میاد اینجا با تفنگت به همه شلیک میکنی میخندی. اینجا نشستی کنار آرمیتا که بوسش کنی و باهاش بازی کنی با زندایی جون تو رو برده بودیم طبقه پایین پاساژ رشدیه بازی کنی. اینجا دیگه داریم از خونه آنا جون اینا در میایم که بیایم مشهد تو هم چمدون و توپو ورداشتی که خودت بیاری.این توپ رو دایی جون و زن دایی جون واست خریدن. تو فرودگاه آقای وحید شمسایی رو دیدیم و تو رو دادیم بغلش عکس گرفتیم.خیلی آدم خوش اخلاق و خوش برخوردی بودن. سامی جون تو که اینقدر عاشق توپ هستی خوب شد که با یه فوتسالیست معروف هم عکس گرفتی. وحید شمسایی آقای گل فوتسال جهان و جزو ۱...
10 شهريور 1392

شب های ماه رمضان و عید فطر

ماه رمضان بابایی بعد از افطار دیگه مغازه نمی رفت واسه همین شب ها وقت بیشتری داشتیم بعضی شب ها هم میرفتیم پارک تا تو بازی کنی. این عکسهای پارک ملت هستش یه قسمتی مخصوص آب بازی بچه ها درست کردن خیلی خوبه. وقتی رفتی آب بازی کنی خیس خیس شده بودی می ترسیدیم سرما بخوری ولی هر کاری می کردیم بیرون نمیومدی به زور بغلت کردم و آوردم و لباساتو عوض کردیم.طفلکی شادی با همون لباسای خیس تا خونه اومد خیلی سردش شده بود. وقتی فواره ها خیلی بالا می رفتن بچه ها جیغ میزدن تو هم میترسیدی سریع میرفتی بغل شادی جون. روز عید فطر خیلی خوش گذشت.آقاجون همه رو واسه نهار برد طرقبه، بعد از نهار هم تو و بابا و من با شادی و علیرضا و فاطمه ...
26 مرداد 1392

برفی کوچولوی خوشگل

برفی اسم خرگوشمون بود که تو هم خیلی دوسش داشتی عزیزم. از اونجایی که تو به حیوونا علاقه داری تصمیم گرفته بودم که واست یه خرگوش بخرم که باباجون زحمت کشیدن و واست خریدن. تو هم خیلی دوسش داشتی و باهاش بازی می کردی ولی بعدا دیدیم این خانم خرگوشه خیلی حیاطو کثیف میکنه و گل ها رو هم خراب میکنه از طرفی هم ترسیدیم واسه تو ضرر داشته باشه واسه همین دیگه باباجون بردن دادن به یکی از دوستاشون. ...
26 مرداد 1392