سام سام، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

پسر یکی یه دونه ی ما

اولین برف بازی سام

امروز برف خیلی شدیدی مشهد اومده همه جا سفید پوش شده و حیاطمون خوشگل شده.هوا خیلی سرده ولی دلم نیومد با این برف های خوشگل عکس نداشته باشی واسه همین ظهر که شادی جون (دختر عمه سام) از مدرسه اومد صداش کردم بیاد بریم برف بازی کنیم.تو انگار اصلا دوست نداشتی بازی کنی گریه می کردی چند تا عکس از تو گرفتم بعدش با بابایی رفتی تو خونه منم با شادی برف بازی کردم، وقتی حسابی سردمون شد و یخ زدیم ما هم اومدیم خونه. اینم عکس های شادی جون ببینین این گل های خوشگل از سرما یخ زدن. از برفها واست قلب درست کردم. عزیزم خیلی دوست داریم. ...
6 دی 1391

اتاق سام

عزیزم چند تا عکس خواستم از اتاقت بذارم آخه خیلی اتاقتو دوست داری ، میری اونجا بازی می کنی و بهت خوش می گذره.اولین جایی که تو خونه بیشتر از همه جا دوسش داری آشپزخونه است بعد از آشپزخونه اتاقتو دوست داری بیشتر وقت ها به همراه من آشپزخونه ای بعضی وقت ها میبرم اتاقت تا سرگرم بشی. آویز تختو انقدر کشیدی که آخرش شکست و دیگه نمیشه رو تخت نصبش کرد.کلا به شکستن وسایل علاقه زیادی داری.(البته همشون فدای سرت) ...
2 دی 1391

یلدا مبارک

امسال دومین یلدای تو بود پسرم ولی چون پارسال شب یلدا خیلی کوچولو بودی ما امسال رو به عنوان اولین شب یلدا واست حساب کردیم.اولین شب یلدات مبارک عزیز دلم.از اون لباسای هندونه ای که همه نی نی ها دارن واست نخریدیم آخه به نظر من خیلی تکراری شده ولی بعدش گفتم کاش واسه تو هم میخریدیم.چون لباس هندونه ای نداشتی یه لباس سبز و قرمز تنت کردم که مثلا مثل هندونه باشه.راستی کادوهای نقدی هم از طرف مامان بزرگ هات و پدربزرگ هات داشتی که خوشبختانه به من رسید.پول نی نی ها به ماماناشون میرسه دیگه.مگه نه؟! کیک هندوانه ای پودینگ انار به جای پای هندوانه پای سیب درست کردم. اینم مثلا سالاد الویه به شکل هندوانه میخواستم درست کنم ولی زیاد...
2 دی 1391

راه رفتن سام + کلمه های جدید+دندون 7 و8

دیگه کم پیدا شدیم آخه سام کوچولو اجازه نمیده من بیام سر کامپیوتر و به وبلاگش سر بزنم.قبلنا در طول روز کمی می خوابید و من میتونستم یکمی به کارام برسم ولی دیگه خوابش کم شده از وقتی که بیدار میشه فقط ظهر میخوابه و بعدش تا وقتی که ما بیداریم سام هم بیداره الان هم که شبه خوابیده ولی هر چند دقیقه ای گریه میکنه و شیر می خواد منم مجبور میشم برم بخوابونمش.  وحالا کارهای جدید: یکی یه دو نه ی ما ٢ هفته میشه که راه افتاده ولی ٢ یا ٣ قدم بیشتر نمیتونه راه بره.عزیزم اولین قدمت رو در تاریخ ١٧/٩/٩١ روز جمعه ساعت ٥.٣٠ عصر خونه آقاجون برداشتی من خیلی ذوق زده شدم.انشاالله بتونی به زودی بدو بدو کنی.دقیقا ١ سال و ١ ماه و ١ روزه بودی. تقریب...
2 دی 1391

دندون ششمی و حرف دل

پسر خوشگلم این روزها یکمی به خاطر درآوردن دندون ششمی زیاد سر حال نبودی ولی خداروشکر دندونت هم در اومد و الان حالت خوبه خوبه.خداروشکر که تو رو دارم خیلی باهات سرگرم میشم من و بابایی خیلی دوست داریم همیشه از خداوند مهربون به خاطر بهترین نعمتی که به ما داده  سپاسگزاریم. نفس مامان هدف از نوشتن این مطالب فقط اینه که وقتی بزرگ شدی اینارو بخونی و از همه لحظات دوران کودکیت با خبر بشی و بدونی که چه قدر دوست داریم و بهت ارزش قائلیم. در واقع این وبلاگ دفتر خاطرات توئه ولی الان دیگه با این همه تکنولوژی کسی نمیشینه خاطراتشو تو یه دفتر که معلوم نیست تا چند سال بعد سالم میمونه یا نه بنویسه. پس وقتی بزرگ شدی و این مطالب خوندی بدون که این ها فقط و ...
2 آذر 1391

عکس های تولد 1 سالگی

  اول از همه از مدیر محترم نی نی وبلاگ بابت زحماتی که میکشند تشکر می کنم و از این که روز تولد بچه ها عکسشون رو توی سایت میذارن و آهنگ تولد واسشون پخش می کنن خوشم میاد واسه همین این عکس رو هم اینجا گذاشتم. اینم از عکس های تولد پسمل گلمون با تم اسمورفی کارتهای دعوت داخل کارت دعوت کلاه سام و گیفت های مهمونامون توی این کیف دستی های کوچولو که به عنوان یادبود به مهمونامون دادیم یه عکس روی شاسی از سام و یه دونه آبنبات چوبی گذاشته بودم روی آبنبات چوبی ها هم عکس اسمورف چسبونده بودم.روی کارتی که به گیفت ها آویزون بود این متن رو نوشته بودم: 1سال گذشت پر ازخنده و شادی ... 1سال پر از نگرانی های مادرانه و...
2 آذر 1391

یک پست طولانی از شلوغی های سام

به مامانم گفتم این پست رو از زبون خودم بنویسه آخه دیگه بزرگ شدم زبون دارم حرف می زنم. این عکس اولی که اصلا به شلوغ کاری های من ربطی نداره این عکس مربوط میشه به شلوغی های مامانم که منو گذاشته اینجا تا ازم عکس بگیره. مگه چیه دارم ماست می خورم دیگه به نظرتون من میتونم از این نردبون بالا برم. بله که میتونم من قهرمان پله نوردی هستم از همه جا بالا میرم. دیدین می تونم حالا از این بالا واسه مامانم شکلک در میارم اگه مامان میذاشت می خواستم تا پله آخر برم ولی سریع منو از اینجا آورد پایین. گفتم که من از همه جا بالا میرم کافیه یه چیزی پیدا کنم که کمی بلند باشه سریع میرم روش وایمیستم. حالا ببینین چه پله نوردی می ک...
21 آبان 1391