عکس های تولد 1 سالگی
اول از همه از مدیر محترم نی نی وبلاگ بابت زحماتی که میکشند تشکر می کنم و از این که روز تولد بچه ها عکسشون رو توی سایت میذارن و آهنگ تولد واسشون پخش می کنن خوشم میاد واسه همین این عکس رو هم اینجا گذاشتم.
اینم از عکس های تولد پسمل گلمون با تم اسمورفی
کارتهای دعوت
داخل کارت دعوت
کلاه سام و گیفت های مهمونامون
توی این کیف دستی های کوچولو که به عنوان یادبود به مهمونامون دادیم یه عکس روی شاسی از سام و یه دونه آبنبات چوبی گذاشته بودم روی آبنبات چوبی ها هم عکس اسمورف چسبونده بودم.روی کارتی که به گیفت ها آویزون بود این متن رو نوشته بودم: 1سال گذشت پر ازخنده و شادی ... 1سال پر از نگرانی های مادرانه و پدرانه گذشت... برای ما باورش سخت است اما فرشته کوچولوی ما یک ساله شد.(البته این 1 سال کلا خنده و شادی نبود اتفاق های تلخی هم مثل فوت عمو محمد بود روز تولد هم خیلی جاشون خالی بود.)
این ها بر چسب هایی بود که روی میوه و شیرینی و ... چسبونده بودم.
اینم از دستمال کاغذی های مهمونامون.
دسرهای خوشمزه تولد
این فرش کادوی آناجون و باباجونی هستش (مامان و بابای من)از 1 ماه قبل تولدت سفارش داده بودن فقط بافنده اشتباهی به جای باباجونی نوشته آتاجون.
این کادوی یگانه جونه (دختر خاله ی بابا)
این لباسای خوشگل هم کادوی زن عمو و علیرضا و فاطمه جونه.کاغذ کادوشون هم مثل تم اسمورفی بود یکیش آبی و یکیش رو هم سفید کادو کرده بودن.
این عروسک های اسمورف کادوی دایی امین هستش.
اینم کادوی دایی حسام و زن دایی جونه.
اینم کادوی مامان زن دایی جونه.
این عروسک اسمورف و سکه پارسیان هم کادوی مامانی(مامان بزرگ منه)
این پول ها هم کادوی مامان جون و باباجون(مامان و بابای بابا) و عمه جون و مامانی و آقاجون(مامان بزرگ و بابابزرگ بابا) و کادوی مامانی(مامان بزرگ بابا)
و آخرین کادو ماشین شارژی برای آقا سام گل از طرف من و بابایی
سام چی کار میکنی؟داری با ماشینت مسافر کشی میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!این عکس ها فردای تولده
عاشق این حرکتت هستم وقتی لباتو این شکلی می کنی خیلی با مزه میشی.
این هم سوغاتی مکه از طرف مامان جونه که فردای تولدت بهت دادن
دست همشون درد نکنه خیلی زحمت کشیدن.به ما که روز تولدت خوش گذشت ولی به خودت اصلا خوش نگذشت همش گریه می کردی اصلا حوصله نداشتی از بغل من هم پایین نمی رفتی.
اسامی غایبین تولد :
آقاجون(رفته بودن شمال)
مهدی آقا(همسر عمه جون) سرما خورده بودن
خاله صدیقه:نی نی شون تازه دنیا اومده بود
باباجونی،دایی امین،دایی حسام،زن دایی جون،مامانی،مامان زن دایی جون: می خواستن بیان ولی به خاطر اداره دایی حسام و مدرسه دایی امین قرار شده بود که 5شنبه ظهر با ماشین خودشون بیان و جمعه ظهر برسن اینجا بعدش هم جمعه شب برگردن ولی من راضی نبودم اینقدر اذیت بشن واسه همین گفتم نیان و از طرف همشون آناجون اومده بود اونم به سختی تونسته بود قبل پرواز بلیط پیدا کنه و بیاد.