5 ماهگی سام
سامی کوچولوی من ببخش که این ماه واست کیک درست نکردم و دکتر هم دیرتر بردمت.آخه 16 فروردین که 5 ماهگیت تموم میشد تبریز بودیم و میخواستم برگردم مشهد و پیش دکتر خودت ببرمت ، دکتر خودت هم زودتر از 30 فروردین وقت نداشت .واسه همین 30 فروردین که 5 ماه و 14 روزت بود من و بابایی بردیمت دکتر.
خداروشکر همه چی نرمال و خوب بود
وزنت 8200 و قدت هم 67 شده بود عزیز دل مامان.قربونت بشم الهی دوست دارم زیاد تا
نمیدونم چرا هرچقدر خانم دکتر باهات حرف زد اصلا بهش نخندیدی با اینکه بچه خوش خنده رویی هستی و به همه میخندی و دل همه رو میبری.خانم دکتر فکر کرد تو همیشه اینجوری هستی ولی من زود گفتم که تو خیلی بچه خوب وخوش اخلاقی هستی.دفعه دیگه که پیشش رفتیم یادت باشه حسابی بهش بخندی و باهاش حرف بزنی تا بدونه که من الکی طرفداری پسرمو نکردم.
راستی عزیزم کیک هم که واسه تولد 5 ماهگیت درست نکرده بودم دلیل داشت.واسه اینکه همون روز تولد زن دایی جون هم بود و دایی جون واسش کیک خریده بود منم خواستم از فرصت استفاده کنم و پیش کیک زن دایی جون ازت عکس بگیرم و تولد 5 ماهگی تو رو با تولد زن دایی جون با هم جشن بگیریم ولی بعد از اینکه رفتیم خونه دایی جون جنابعالی خوابیدی و تو تولد شرکت نکردی.
اینم یه عکس از 5 ماهگیت
عاشق آب بازی هستی پسرم و اصلا از حموم نمیترسی.