سام سام، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

پسر یکی یه دونه ی ما

اولین چهارشنبه سوری سام

عزیزم اولین چهارشنبه سوریت مبارک. دیشب اولین چهارشنبه سوری تو بود پسرم خیلی خوش گذشت نمیدونی چه کارایی کردیم کل شب رو تو خونه موندیم و هیچ کاری نکردیم.فقط کمی از آجیل چهارشنبه سوری خوردیم و حرف زدیم.تو هم با کادویی که آنا جون و باباجون به مناسبت چهارشنبه سوری واست فرستاده بودن بازی میکردی. راستی جای تو و من و بابایی تو تبریز خیلی خالی بود آخه آناجون و باباجون و دایی ها رفته بودن خونه بابای زن دایی جون و اونجا دور هم بودن و حسابی بهشون خوش گذشته بود از رو آتیش پریده بودن و کلی ترقه ترکونده بودن.حیف که ما اونجا نبودیم. اینم عکس های تو با کادوی چهارشنبه سوریت     هنوز تموم نشده   لطفا به ادامه مطل...
24 اسفند 1390

حموم رفتن

عزیز دلم بالاخره من و بابایی تو رو بردیم حموم الان دیگه ٣ هفته میشه که خودمون میبریمت حموم.تا ٤٠ روزگیت که پیش آناجون(مامان من) بودیم آنا جون تو رو میبرد حموم آخه اون موقع کوچیکتر بودی و شستنت سخت تر بود و من می ترسیدم که تو رو بدون لباس بغل کنم و بشورمت.بعد از اون هم که اومدیم مشهد مادرجون(مامان بابا) زحمتشو میکشید ولی دیگه بعد از ٣ ماهگیت من و بابا تصمیم گرفتیم که خودمون ببریمت حموم.هفته ای ٢ بار با هم میریم حموم تو هم اصلا گریه نمیکنی فقط وقتی میخوام سرتو بشورم بعضی وقت ها یه ذره گریه میکنی.تو از اول از آب خوشت میومد عزیزم. راستی سه شنبه این هفته هم با فاطمه جون(دخترعموی بابا) بردمت حموم آخه بابا خونه نبود منم که فعلا تنهایی نمیتونم و...
13 اسفند 1390